تفاوت شهادتطلبی در شیعه و تکفیریها
صورت ایدهآل سلامتی در پس از بیماری است؛ پس از بیماری است که زندگی را به طرزی کودکانه آری میگوییم و آن را سرمیکشیم و قدر میدانیم. همچنانکه زندگیِ پس از بیماری است که آریگو و نجیبانه است، زندگی پس از مرگ یا پس از اندیشیدن و دوستداریِ مرگ به منزلهی یک پل (بند) است، که زندگی والا را رقم خواهد زد. زندگیکردن چنین است: مانند بندباز چالاک و متمرکز با درک حالت خنثی مانند همان بند. درک راهرفتن بر بندِ خنثیبودگی است.
-عافیتاندیشی بدون عاقبتاندیشی، به عافیتی بادوام و عمیق هم منجر نخواهد شد. همین که مادام ترس از مرگ ما را بگزد، کافی است تا عافیت هم رخت برببندد. در حالیکه شهادت، دوستداریِ زندگی و والاترین لذت است. شهادت، شجاعت است و زندگی را سرکشیدن و مرگ را هم سرکشیدن؛ گواراشدن همه هستی برای شهید است.

-خون شهید را بالاتر از جوهر دانشمندان میدانم. این منافاتی با حدیث شریف «مدادالعلماء افضل من دماء الشهدا » ندارد، چراکه جوهر عالمی از همه جواهر برتر است که شهادت را دریابد و درّ یابد و آن را ارج بگذارد.
-شهید، به زندگی جان میبخشد. بندگی یا بودن بر آن بندِ تمایز، بهترین زندگی است و والاترین آزادی و رهایی در بندگی است نه در آزادیِ امیال. آزادیِ امیال، محبوسشدن انسان است. انسانی آزاد است که امیالاش، در بند اوست و او بر خویش مسلط باشد. با نگاهی زندآگاهانه، زندگیِ آگاهانه و زندهترین زندگی، متعلق به شهداست نه صرفاً در جهانی دیگر، بلکه در همین جهان هم شهادتطلبی، زندگی اینجهانی را میتواند مطبوعتر و مطلوبتر سازد.
-شهادت، زیباشدن مرگ است. شهادت، خشونت نیست، خشونتطلبی نیست، آمادگی و آرزوی مرگ در راه خداست. شهادتطلبیِ اصیل، طبیعت و انسانهای دیگر را آزار نخواهد داد، بلکه مانع و رادعی بر سر راه آزار طبیعت و خلق است. شهادتطلبیِ اصیل، از دشمن هم متنفر نیست، بلکه به جنگ با دشمنی، با ظلم و خشونتطلبی میرود. شهادتطلبیِ اصیل، تنها در میدان جنگ رخ نمیدهد، بلکه به دنبال صلح است، و در صلح بهتر از هر زمانی شکوفا میشود. شهادتطلبیِ اصیل، جهان را بر مفهوم ایثار و ترجیحدادن دیگری بر خود میبیند. شهادتطلبی اصیل در پی مرگِ خود و دیگری نیست، بلکه میخواهد زندگی اینجهانی را در صلح، امنیت و سلامت ببیند. بدینسان، شهادتطلبیِ اصیل، با پرهیز از خودمداری و خودخواهی، خدمت به زمین، زیستن و مردن در مسیری خدایی و دیگرگزینانه است. در آن سو، شهادتطلبیِ نوتکفیری، عاری از اندیشیدن است، این شهادتطلبی، تقلیدی و قلّادهای است و عشق به انسانیت و انسان و فکر در آن جایی ندارد. به سبب همین عملگراییِ تقلیدیِ مفرط، آنان همواره از داشتن علما، دانشمندان و نظریه پردازان بزرگ محروم بوده اند. توجه خوارج و تکفیری ها به عمل در اصل امر به معروف و نهی از منکر، جهاد و نفی تقیه به خوبی متبلور است. این گروه در میان سبد سه گانه اعتقادات، اخلاقیات و احکام، احکام و فقه را در جایگاهی برتر نشانده اند، حال آنکه نزد شیعه، اعتقادات در رأس هرم است واخلاق و احکام در مرتبه های بعدی اهمیت هستند.

درباره تکفیری ها عملگرایی و خالی بودن از اندیشه، تاحدی است که به قول حسنین هیکل آنها حتی نوشته های مدونی ندارند.
-نیچه میگوید: «مرگ پایان زندگی است، ولی مرگاندیشی آغاز آن». به این نباید بسنده کرد. نباید صرفاً مرگاندیش بود. مرگاندیشی، میتواند نومیدی را در پی داشته باشد، در حالیکه شهادت، زندگیِ مرگ و زندگیِ زندگی است. شهادت، ازدواج و امتزاج عاشقانهی مرگ و زندگی است و زندگی را فرامیبرد. مستیِ راستین زندگی است. اگر مرگاندیشی، آغاز زندگی است، شهادتاندیشی، استعلای زندگی و مستی و راستیِ آن است.
منبع : http://www.farhangnews.ir